حال چوپان است خوش، با ازدیاد گوسفندآه بر می خیزد اما از نهاد گوسفندخوانده قدری فلسفه، شک کرده در کار جهانقرن ها مثل بِتون بود اعتقاد گوسفندپیش از این بی گفتگو بر مسلخش سر می گذاشتقبل مرگش جلب می شد اعتماد گوسفندتوی قربانگاه با سلاخ خود لج می کندکرده عیدش را عزا، حالا تضاد گوسفندبی هدف هی می رود گاهی به چپ، گاهی به راستپرچمش بالاست دیگر، حزب باد گوسفندرفته دانشگاه و مدرک هم گرفته این هوامی دهد تشخیص حالا، سین و صاد گوسفنداز تعلف می کند پرهیز و نع نع می کندمی شود بیچاره چوپان با سواد گوسفندتازگی ها هم شده معتادِ پرسش های سختپیش از این تنها علف بود اعتیاد گوسفندگرگِ دندان تیز کرده، آمده از پشت کوهگرگ اما می رسد آیا به داد گوسفند؟بدتر از آدم شده وقتی معاش گوسفندمن نمی دانم چه خواهد شد معاد گوسفند! نوشته شده توسط خاله خانباجی در ساعت 14:41 | لینک | خاله خانباجی اسبق...
ما را در سایت خاله خانباجی اسبق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : khalekhanbajeo بازدید : 52 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 21:07